شرح شاهنامه ی فردوسی

ساخت وبلاگ
به نام خداوند جان و خردکز این برتر اندیشه بر نگذردخداوند نام و خداوند جایخداوند روزی ده رهنمایخداوند کیهان و گَردان سپهرفروزندهٔ ماه و ناهید و مهرز نام و نشان و گمان برتر استنگارندهٔ بر شده پیکر استبه بینندگان آفریننده رانبینی مرنجان دو بیننده رانیابد بدو نیز اندیشه راهکه او برتر از نام و از جایگاهسخن هر چه زین گوهران بگذردنیابد بدو راه جان و خردخرد گر سخن برگزیند همیهمان را گزیند، که بیند همیستودن نداند کس، او را چو هستمیان بندگی را ببایدت بستخرد را و جان را همی سنجد اویدر اندیشهٔ سخته کی گنجد اویبدین آلت رای و جان و زبانستود آفریننده را کی توانبه هستیش باید که خستو شویز گفتار بی‌کار یک‌سو شویپرستنده باشی و جوینده راهبه ژرفی به فرمانش کردن نگاهتوانا بود هر که دانا بودز دانش دل پیر برنا بوداز این پرده برتر سخن‌گاه نیستز هستی مر اندیشه را راه نیست بنامِ مردم، بنامِ مردمی که دارنده یِ جان و خرد هستند و اندیشه ای برتر از این نباشد. خداوندانی که دارندگانِ نام و جای اند و روزی ده به سایر مردم و حتی جانوران هستند و رهنمای همدیگر. و بنامِ خداوندِ کیهان و گردان سپهر، خداوندِ فروزنده ی ماه و ناهید و مهر. خداوندی که دگرگونه از مردم هست و بی نیاز از نام، نشان و گمان و برتر از همه چیز و نگارنده و آفریننده یِ گوهرِ بر شده، پردیس هست. تو با دو چشمِ خویش، توانا به دیدنِ خداوند نیستی، پس دو دیده ی خود را مرنجان. اندیشه توانا به شناختِ خدا نیست چرا که اندیشه توانا به شناختِ فراتر از نام و جایگاه نیست و خدا برتر از نام و جایگاه است. هر چه سخنِ بالاتر از این گوهران برانیم و از برتری ها بگوییم، باز جان و خرد را راهی به شناختِ خداوند نیست.‌ خرد تنها توانا به سخن رانی در موردِ چیزهایی است که میتو شرح شاهنامه ی فردوسی ...ادامه مطلب
ما را در سایت شرح شاهنامه ی فردوسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shuhnumeh بازدید : 13 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1402 ساعت: 22:21

کنون ای خردمند وصف خردبدین جایگه گفتن اندر خوردکنون تا چه داری بیار از خردکه گوش نیوشنده ز او بر خوردخرد بهتر از هر چه ایزد بدادستایش خرد را به از راه دادخرد رهنمای و خرد دلگشایخرد دست گیرد به هر دو سرایاز او شادمانی و ز اویت غمی استو ز اویت فزونی و ز اویت کمی استخرد تیره و مرد روشن رواننباشد همی شادمان یک زمانچه گفت آن خردمند مرد خردکه دانا ز گفتار او بر خوردکسی کو خرد را ندارد ز پیشدلش گردد از کردهٔ خویش ریشهشیوار دیوانه خواند وراهمان خویش بیگانه داند ورااز اویی به هر دو سرای ارجمندگسسته خرد پای دارد به بندخرد چشم جان است چون بنگریتو بی‌چشم شادان جهان نسپرینخست آفرینش خرد را شناسنگهبان جان است و آن سه پاسسه پاس تو چشم است و گوش و زبانکز این سه رسد نیک و بد بی‌گمانخرد را و جان را که یارد ستودو گر من ستایم که یارد شنودحکیما چو کس نیست گفتن چه سوداز این پس بگو کآفرینش چه بودتویی کردهٔ کردگار جهانببینی همی آشکار و نهانبه گفتار دانندگان راه جویبه گیتی بپوی و به هر کس بگویز هر دانشی چون سخن بشنویاز آموختن یک زمان نغنویچو دیدار یابی به شاخ سخنبدانی که دانش نیاید به بن اکنون، ای خردمند،سزاوار است، ستایشِ خرد در این جایگاه صورت بگیرد. ای مردم، از خرد، هر چه می دانید، بیان دارید تا دیگران نیز از آن بهره مند شوند. خرد بهترین، داده یِ ایزد به مردم هست، پس بهتر است از راهِ داد، ستایش شود. خرد رهنمای و خرد گشاینده ی دل است و در هر دو سرای، بودنِ آن بایسته. شادمانی و غمِ مردم، فزونی و‌کاستی همه را از خرد بدانید. مردی که روانِ روشن و پاک دارد، اما کم بهره از خرد است( خرد تیره)، شادمان زیست نخواهد کرد. مردِ خردمندی، سخنی در موردِ خرد گفت تا دانا از آن بهره مند شود. کسی که پیش از هر کاری، خِ شرح شاهنامه ی فردوسی ...ادامه مطلب
ما را در سایت شرح شاهنامه ی فردوسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shuhnumeh بازدید : 12 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1402 ساعت: 22:21